جدول جو
جدول جو

معنی سرم دست - جستجوی لغت در جدول جو

سرم دست
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
فرهنگ لغت هوشیار
سرم دست
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
فرهنگ فارسی عمید
سرم دست
((س رَ. دَ))
کسی که از کار کردن زیاد دستهایش پینه بسته باشد
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرم دست
تصویر نرم دست
نوعی پارچه تنگ وملایم نرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمدست
تصویر سرمدست
ترکی پارسی خاردست کسی که دست زبر و پینه بسته دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو دست
تصویر فرو دست
مستضعف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساق دست
تصویر ساق دست
ساعد
فرهنگ لغت هوشیار
تند کار، چابک دست کسی که در کارهایی که با دست میکند مهارت دارد چابکدستی، آنکه در امور سرعت و جلدی بکار برد تند کار، ماهر، تر دست، آنکه بی جهت بر روی دیگری دست دراز کند و او را بزند، آنکه هر کاری کند نا میمون و نا مبارک باشد کسی که دستش سبک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرب دست
تصویر چرب دست
زبر دست، جلد، چابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دست
تصویر سیه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا دست
تصویر فرا دست
آنکه بر دیگری تفوق و برتری دارد، بالاتر
فرا دست آمدن: به دست آمدن، پیش آمدن
فرا دست دادن: سپردن، به دست کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرب دست
تصویر چرب دست
چیره دست، چابک دست، تردست، زبردست، جلد و چابک، کسی که در کار خود زبردست و ماهر باشد، برای مثال سخن را نگارندۀ چرب دست / به نام سکندر چنین نقش بست (نظامی - ۱۰۳۸)، هنرمند، شیرین کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک دست
تصویر سبک دست
کسی که کاری را با تندی و چالاکی انجام بدهد، چابک دست، تند دست، تندکار، کسی که در کارهایی که با دست انجام می دهند چست وچابک باشد، کسی که بی سبب به روی دیگری دست دراز کند و او را کتک بزند، کسی که دست مبارک و خوش یمن دارد
فرهنگ فارسی عمید
به دست 0 یا فرا دست آمدن 0 پیش آمدن 0 یا فرا دست دادن 0 سپردن تسلیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زیر دست، زبون پست فرومایه، ناتوان، گویندگی و خوانندگی که چند کس آواز را با هم یکی کنند و کوک سازند و بادایره و امثال آن اصول نگاه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
خامکدست: نویسنده نکارگر آنکه با قلم کار کند چون خطاط نقاش نویسنده: شقایق کش لوح جام و سبو قلم دست طراحی رنگ و بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک دست
تصویر سبک دست
((~. دَ))
ماهر، تر دست، خوش یمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم دست
تصویر نیم دست
((دَ))
تخت، مسند کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیم دست
تصویر نیم دست
تخت، مسند، برای مثال دست آفت بدو چگونه رسد / تا در او نیم دست دستور است (انوری - ۶۷)، نیمکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خام دست
تصویر خام دست
تازه کار، بی تجربه، برای مثال نشاید دید خصم خویش را خرد / که نرد از خام دستان کم توان برد (نظامی۲ - ۲۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تر دست
تصویر تر دست
جلد چست چالاک زرنگ، ماهر حاذق، نیرنگ باز شعبده گر مشعبد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمدیت
تصویر سرمدیت
همیشگی و ابدیت و ازلیت
فرهنگ لغت هوشیار
کارگری که بمقام استادی نرسیده اماازمرحله مبتدی بودن نیز گذشته و باید زیر دست استاد کار کند. توضیح بیشتر به کارگر خمیر گیری که زیر دست استاد (خلیفه) کار میکند اطلاق شود ، معاون یاور دستیار
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که در اجرای عملی شرکت کنند شریک متفق بیشتر در مورد کارهای بدبکاررود، همنشین مصاحب، دو یا چند تن که در زور و قوت و شان و شوکت برابر باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دست
تصویر بر دست
((بَ دَ))
حاضر، آماده
فرهنگ فارسی معین
میلۀ فلزی در دنبالۀ فرمان اتومبیل که حرکت را از فرمان به چرخ ها منتقل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردست
تصویر سردست
مچ دست بند دست، با نوک انگشتان گرقتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
با نشاط و مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
مست، سرخوش، بانشاط، مغرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردست
تصویر سردست
سرپنجه، پنجه، انگشتان دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمست
تصویر سرمست
((سَ مَ))
سرخوش، با نشاط، مغرور
فرهنگ فارسی معین